Koosha Delshad

آشنایی من با بهروز پایگان(موزیسین) بر می گردد به سال گذشته. کیان خواننده ی مقیم کانادا قصد داشت در آلبوم تازه اش در کنار دوستان دیگر چند ترانه هم از من به یادگار بردارد. این شد که به بهانه ی دوری خواننده، من و بهروز سعی کردیم با نزدیک شدن به هم جای خالی خواننده را پُر کنیم. دوستی ما هر چه رفت قوی تر شد و من مشتاق گفتگو با او شدم. گفتگو چند محور اصلی دارد که در قسمت یکم آن بیشتر با خوده او آشنا می شویم و دغدغه های جاری در موسیقی با کلام امروزمان را با هم مرور می کنیم. در قسمت های بعدی بیشتر با کارهای انجام داده  و نداده ی او و هم چنین داستان همکاریش با سیاوش قمیشی هم مسیر می شویم. گفتگو با او بهانه ای شد من قصد مصاحبه با افرادی چون یغما گلرویی و رضا یزدانی و … از نوعی دیگر داشته باشم. تا ببینیم چه می شود.[more…]

برای شروع بهتره بپرسم قصه از کجا شروع شد؟ قصه ی تو با موسیقی؟

یادم میاد قبل از مدرسه بود دقیقا یه تابستونی که مادرم تو راه بردن به آرایشگاه بهم گفت که پدرت می خواد کلاس موسیقی ثبت نامت کنه، که من ابتدا مخالفت می کردم چون به ورزش مخصوصا تیر اندازی علاقه داشتم اما اصرار کردن که یک دوره رو برو اگه خوشت نیومد ادامه نده، یعنی کاملا بدون علاقه وارد موسیقی شدم. شروع من هم مصادف بود با یه خفقان شدید که حتی اگه سه تار هم دست کسی می دیدند جرم بود.

تقریبا چه سالی؟

سال 65. یادم میاد پدرم تصمیم گرفته بود که حتما پیانو بزنم. بنابراین یک پیانو که تو اون زمان هم خیلی گرون بود با هر زحمتی که بود خرید و هفته ای دو جلسه هم کلاس می رفتم پیش استادم آقای بهنام خرم. بعد از یک دوره پدرم پرسید که اگه دوست نداری ادامه نده چون بعدها هم گفت که من هدفم این بود که تو هر زمینه ای تو رو یه دوره بذارم فعالیت کنی تا ببینم استعداد تو، تو چیه. من اما گفتم می خوام ادامه بدم. بنابراین از همون 6 سالگی می شه گفت موسیقی رو به صورت جدی دنبال کردم.

اگه می شه مراحل فعالیتت رو تا به امروز برامون بگو؟

خوشبختانه چون هیچ نوع مخالفتی از سوی خانواده نداشتم مباحث رو ادامه دادم و تا سوم دبستان هیچ نوع کار تئوری انجام ندادن و فقط دروس عملی بود. دو سال اول رو با من ایرانی کار کرد استادم، مثل کارای جواد معروفی و کار توی دستگاه. ولی بعدتر که خودم موسیقی رو درک کردم و استادم هم رشته اصلیش موسیقی جز بود و گاهی وسط کلاس برام می زد جذب شدم به سمت این نوع سبک. تئوری و موسیقی جز رو به مدت 12 سال با همین استاد ادامه دادم.

پس ساز اصلی تو پیانوئه؟

بله. اما 10 سال هم هست که گیتار رو هم می زنم. اما برای گیتار استاد خاصی نداشتم.

از دوران دانشگاه برامون بگو؟

در دانشگاه موسیقی کلاسیک زدم  به خاطر اینکه جز این هم نمی شه چون چیز دیگه ای هم نداریم اینجا. خیلی دوست داشتم که برم دانشگاه کلمبیا چون اونجا موسیقی جز تدریس می شه و مدرک می دن با عنوان jazz man و خیلی دانشگاه های دیگه هم تو امریکای جنوبی هست که این کارو می کنن اما خیلی معتبر نیستند.

پس مدرکت با چه عنوانیه؟

لیسانس موسیقی گرایش آهنگسازی.

 تنظیم کننده یا ملودی ساز؟ یعنی خودت دوست داری بیشتر به عنوان تنظیم کننده مطرح باشی یا ملودی ساز؟

خیلی سخته گفتنش.

اصلا این دو با هم تفاوت دارن؟

ببین در اصول کلاسیکش نه قاعدتا. کسی که اسم خودش رو می ذاره آهنگساز باید کسی باشه که ارکستراسیون کنه و بنویسه و یا ارکستر رو رهبری کنه. حالا اون چیزی که ما کار می کنیم با عنوان پاپ می شه گفت بله آهنگساز با تنظیم کننده فرق می کنه. آهنگساز در واقع همون ملودی ساز ماست که میاد یه خط خواننده رو فقط تعیین می کنه اون هم بر مبنای شعر و تنظیم کننده اون کسی هست که ارکستراسیون می کنه و

پارتیتور ها رو می نویسه یا سمپل می کنه و … محصول نهایی رو در اصل تنظیم کننده به گوش مخاطب می رسونه. می شه گفت ملودی سازی حسی هستش اما تنظیم تکنیک.  اما من نمی تونم جدا کنم این دو رو از هم و هر دو رو دوست دارم.

نقش ترانه رو در موسیقی با کلام به عنوان یک موزیسین که در این عرصه هم کار می کنه می خواستم بدونم؟

به نظر من خیلی. چون ما مردمان کلام محوری هستیم. اگر دقت کنی آمار انتشار موسیقی بی کلام ما نسبت به جاهای دیگه دنیا خیلی کمه. این نشون می ده که همیشه کلامه که یه چیزهایی رو برای ما تعریف می کنه.

حالا این موضوع بده یا خوبه؟

من به عنوان یه موزیسین شاید بگم بده. ولی به نظر من از یه جهاتی می تونه نقطه قوت باشه. چون که این خیلی خوبه که مردم ما حتی تو عامی ترین سطح شنونده ها هم گوش می دن که خواننده چی داره می خونه. این خیلی مهمه و به نظر من به خاطر همینه که کلام محوره و دوست دارند هم ذات پنداری کنند با کسی که داره کار رو می خونه و در ضمن روایت رو دوست دارند اتفاق رو به هم چنین و گاهی اوقات حتی به اصطلاح فیلم هندی بازی رو. و کلا اگه با احساساتشون بازی بشه رو هم دوست دارند. و دوست دارن رویا پردازانه و اغراق شده به مسائل نگاه کرد. الان هم که یه مسئله ای خیلی مد شده اغراق توی دوست نداشتنه. یعنی از اون ور بوم افتادن.

در موسیقی با کلام امروز یک کمبود حس می شه، حالا من زیاد هم سیاه نمی بینم و بیشتر خاکستری می بینم اوضاع رو ولی از بین ارکان موسیقی با کلام، آهنگساز، خواننده، ترانه سرا، تنظیم کننده و هم چنین نوازنده و صدابردار کدوم رو مقصر این وضع می دونی؟ اصلا اینها مقصرند؟

نه من نمی تونم بگم کسی مقصره. ولی خوب قبول دارم این حرفُ که کمبودهایی حس می شه.

خوب یه جای کار حتما ایراد داره دیگه؟

قطعا یه جای کار ایراد داره. البته بگم اینا همه نظر شخصی منه. اگر چیزی می گم دال بر کارشناس بودنه من نیست. چیزی رو می گم که درک کردم. اول اینکه مشکل از صدا برداری نیست چون حتی پیشرفت هم داشتیم تو این بخش. نوازنده رو نمی شه گفت جز ضعف هاست.

اصلا الان تو کارها نوازنده ای هم وجود داره؟

خیلی کم. اما اینم نمی شه گفت جز ضعف هاست چون که ما الان تفکیک نداریم. تو تمام دنیا موزیکی داره کار می شه که حتی یک موجود زنده توش فعالیت نکرده به غیر از اون کسی که سکوئنس کرده این کار رو حتی وکالش هم زنده نیست و موزیکی داره کار می شه که خوب مثلا 60 نفر توی ارکستر، زنده و حتی آنالوگ یعنی دیجیتال هم رکورد نمی کنند و حتی روی ریل دارن موزیک رو ضبط می کند و میاد بیرون و هر جفتش شنیده می شه و فروش مالیش رو هم داره. ولی ما خیلی چیزا رو با هم قاطی کردیم. یعنی ما یا اون کسی که سفارش کار می ده الان نمی تونیم تفکیک کنیم. بعد اینکه مساله خواننده محور شدنه ماست که این قضیه اشتباهه. یعنی این کمبود از اونجا شروع شد که خواننده محور شدیم. خواننده محور به دو معنا، یک اینکه مردم ما از یک اثر هنری خواننده رو می شناسند و دو اینکه خواننده سفارش دهنده کار شده.

خوب ما هم می خوایم به همین جا برسیم که چرا؟ چرا قبل از انقلاب آهنگساز و ترانه سرا می نشستن تو خلوت خودشون کار رو انجام می دادند و می گفتند مثلا این کار به درد فُلانی می خوره و کار هم موفق می شد یعنی گذشت زمان نشون داده که موفق بوده کار؟

خیلی ساده تر بخوام بگم الان بچه های موزیسین، شدن یه جبهه و ارائه دهنده های موسیقی شدن یه جبهه و اینا مقابل هم قرار گرفتن. ارائه دهنده های موسیقی هم منظورم شرکت های خصوصی نیست منظورم یه ارگان دولتی مثل صدا و سیماست که بسیار بزرگه و تا بوده همه داشتند با صدا و سیما کار خودشون رو ارائه می دادند و از زمانی که رادیو به وجود اومد همه افتخارشون بود که خواننده رادیو هستند تا زمانی که رسید به قبل از انقلاب و اون شوهای تلویزیونی و تمام خواننده های مطرح پاپ که الان دارند تو لس آنجلس کار می کنند همه یک پیشینه ی تلویزیونی دارند و افتخار هم می کردند که کار رو اونجا اجرا کنند. یعنی مثلا تلویزیون ملی اون زمان حرف آقای شماعی زاده رو قبول داشته. نه به عنوان مدیر مرکز موسیقی بلکه به عنوان یه آهنگسازی که تایید شده س. ایشون می رفته کار رو ضبط می کرده و آقای داریوش می خونده بعد کار رو ارائه می داده و حرف ایشون یه مهر تایید بوده برای پخش شدنه کار. البته اون زمان هم ممیزی هایی بوده به یک شکل دیگه که جای بحثش نیست اما هیچ وقت نبوده تو تاریخ ما که به اندازه الان، ارائه دهنده هنر

یک جبهه ی مقابل خالق هنر باشه. پس این می شه که کار به اینجا می کشه.

بهانه ی بد رنگی رو امروزه از زبان دوستان هنر مند می شنویم، با این مضمون که سلیقه مردم افت کرده. بدون اینکه بدونیم چرا این طور شده این حرف رو می زنیم و خوده این افراد با طناب به اصطلاح بد سلیقه ها به چاه می رن و همون کاری رو عرضه می کنند که به درد سلیقه های افت کرده می خوره. سوال من اینه که پس این سلیقه ها رو چه کسی باید بالا ببره؟ پس وظیفه ی هنرمند چیه؟

اول اینکه سلیقه ها پایین نیست. من می تونم بگم که ما ژانرهای مختلف داریم اما حق انتخاب ها کمه. وقتی که از بین 100 آلبوم واقعا 98 تاش یک چیز دارن می خونن، خوب شنونده چی بره گوش بده؟ اون وری ها هم همینو ارائه میدن با یه رنگ دیگه فرقی نمی کنه. من یه مثال زنده براتون بزنم. من یه آلبومی رو بردم برای پخش، تولید کننده گوش داد گفت به به ولی ما نمی تونیم ارائه بدیم چون آلبوم شما خیلی هنریه! و یه آلبوم برای من گذاشت که خواننده ش رو هم فامیلش رو نمی دونم اما به من گفت سعید تو مثل گلی ! و گفت این جوری باشه. من مخالف این نوع سبک نیستم حتی وجودش لازمه اما دلیل رد کردنه کار من به نام هنری بودن خیلی زشته.

پس امروز هنری بودن یعنی ضعف. درسته؟

آره دیگه میشه ضعف چون همه چیز رو درست انجام میدی و کلی وقت میذاری اما هیچ چیز هم عایدت نمی شه پس میشه ضعف! و مساله ی دیگه ای که هست مقایسه های مع الفارق و نا بجاس.

خوب این به این دلیل نیست که اونم با خودش فکر می کنه می گه وقتی من اینجور سبک رو بیرون می دم و استقبال هم می شه، خوب چرا کار دیگه ای بیرون بدم؟این دلیل واضحی برای افت سلیقه ها نیست؟

خوب من یه سوال از شما دارم. اینکه تا قبل از سال 76 که دوباره موسیقی پاپ بین مردم جون بگیره می خوام ببینم مردم ما چی گوش می دادند؟ مگه به غیر از اینه که علاقه مندیشون همون موسیقی های دهه 50 بود؟ درسته که این بین موسیقی اندی کوروس و … هم اومد اما بازم تناسب بود و حتی تو فراقتشون هم موسیقی خوب جا داشت. بعد از اون انگار که دهه 50 بچسبه به دهه 70 موسیقی پاپ در داخل شروع به کار دوباره کرد و حتی اوایل قابل قبول بود. اینجا بود که کمبود موسیقی تفننی هم احساس می شد اما ما نتونستیم تناسب رو حفظ کنیم. وقتی یکی دو تا آلبوم شش و هشت مجوز گرفت، همه رفتند به اون سمت وعلتش این نبود که مردم ما همشون این نوع موسیقی رو می خواستند چون ما باز می دیدیم که موسیقی فرامرز اصلانی هنوز طرفدار داشته و داره. اما انگار یه فنری رو که جمع کرده بودی و در یک آن دستت رو از روی فنر رها کرده باشی این موسیقی ول شد و همون طور که قبلش هم اپیدمی تبلیغ صدا داشتیم مثل شبیه ابی شبیه داریوش حالا می خواستند بشن شبیه اندی شبیه سیاوش شمس…

پس با این حساب هنوز همه راه ها به لاله زار ختم می شه؟

بحث اینجاس که ما لاله زار مخفی هم داریم. مهم تفکر لاله زاریه که خیلی زیاد وجود داره. انقدر زیاده که باید گشت دنبال کسی که یه جور دیگه فکر کنه.

یکی از دوستان عقیده اش بر اینه که برای درست شدنه یک موضوعی باید انقدر خرابی به بار بیاد که بره به سمت خوب شدن، آیا موسیقی ما به اون حد خرابی رسیده در حال حاضر؟

اولا نمی شه که کامل خراب شه. من نمی خوام حکم بدم این موزیک خرابه. این نوع موزیک هم لازمه اما کافی نیست. موزیک های دیگه هم باید باشه در کنار حق انتخاب. حالا چرا کامل خراب نمیشه؟ چون این یه موج فرهنگیه مثل ساختمان نیست که بشه خراب شه. وقتی نسبیت واردش میشه و بد و خوب داره نمی تونیم بگیم این کامل بده یا این کامل خوبه یا خرابه یا درسته. پس بنابراین همه نوع موسیقی باید ارائه بشه و مسلما هر کدوم مخاطب خودشو داره. مگه به غیر از اینه که ما یک زمان به موسیقی تندتر از معین یا ستار می خندیدیم اما حالا می بینیم که موسیقی رپ هم مخاطب خودشو داره.

خوب مگه این موضوع ضعف نیست؟ برای مثال نوجوان 15-16 ساله ای که داره با این نوع موسیقی بزرگ میشه برای فردای خودش چه اندوخته ای داره از فرهنگ موسیقی؟

اتفاقا چند وقته پیش هم این موضوع رو با یکی از دوستان داشتم مطرح می کردم که ما که برای مثال پیانو زدیم و موسیقی سنگین زدیم و پاپ ترین موزیکی هم گوش می دادیم، موسیقی سیاوش قمیشی و ابی وداریوش و … بودند الان وضعیتمون اینه. وای به حال موزیسینایی که دارن با این جور موسیقی اخت می شن. و به نظر من تنها راه حلش ارائه شدنه بی قید و شرط تمام کارهای تولید شده از طرف تمام افراده و مردم خودشون انتخاب می کنند و مطمئن باشید که مردم در اون صورت کار بد رو انتخاب نمی کنند. و طبق نیازشون موسیقی خودشون رو انتخاب می کنن.

پس با این حساب ضمن اینکه تمام راه ها به لاله زار ختم می شه به تالار وحدت طبقه پنجم هم ختم می شه؟

دقیقا. چون اون هم یه معضله واسه خودش.

 

ادامه دارد …

Leave a Reply

Your email address will not be published.